غم زده. غمدیده: بجز آن زلیخای انده زده بدان غم زده جان ماتمکده. شمسی (یوسف و زلیخا). بر آن پیر یعقوب انده زده دلم آتش است و تن آتشکده. شمسی (یوسف و زلیخا)
غم زده. غمدیده: بجز آن زلیخای انده زده بدان غم زده جان ماتمکده. شمسی (یوسف و زلیخا). بر آن پیر یعقوب انده زده دلم آتش است و تن آتشکده. شمسی (یوسف و زلیخا)
خندیدن: خندۀ خوش زآن نزدی شکرش تا نبرد آب صدف گوهرش. نظامی. سر که شود کاسته چون موی تو خنده زند چون نگرد روی تو. نظامی. هر زمان چون پیاله چند زنی خنده در روی لعبت ساده. سعدی. کسی که بوسه گرفتش بوقت خنده زدن ببر گرفتن مهر گلابدان ماند. سعدی. کارم به سینه تخم وفای تو کشتن است چون عقل خنده می زند ازکار و کشت ما. امیر شاهی (از آنندراج). ، دمیدن. طلوع. (یادداشت بخط مؤلف) : چوپیش صبح روشن شد که حال مهر گردون چیست برآمد خندۀ خوش بر غرور کامکاران زد. حافظ
خندیدن: خندۀ خوش زآن نزدی شکرش تا نبرد آب صدف گوهرش. نظامی. سر که شود کاسته چون موی تو خنده زند چون نگرد روی تو. نظامی. هر زمان چون پیاله چند زنی خنده در روی لعبت ساده. سعدی. کسی که بوسه گرفتش بوقت خنده زدن ببر گرفتن مهر گلابدان ماند. سعدی. کارم به سینه تخم وفای تو کشتن است چون عقل خنده می زند ازکار و کشت ما. امیر شاهی (از آنندراج). ، دمیدن. طلوع. (یادداشت بخط مؤلف) : چوپیش صبح روشن شد که حال مهر گردون چیست برآمد خندۀ خوش بر غرور کامکاران زد. حافظ
انده زدای. اندوه زدا. آنکه اندوه را می زداید و ازبین می برد: زنگ انده گوهر عمرم بخورد چون کنم انده زدایی مانده نیست. خاقانی. شوم هم در انده گریزم ز انده کز انده به انده زدایی نبینم. خاقانی. داود صوت انده زدای الحان موسیقی سرای ادریس دم، صنعت نمای، اعجاز پیدا داشته. خاقانی
انده زدای. اندوه زدا. آنکه اندوه را می زداید و ازبین می برد: زنگ انده گوهر عمرم بخورد چون کنم انده زدایی مانده نیست. خاقانی. شوم هم در انده گریزم ز انده کز انده به انده زدایی نبینم. خاقانی. داود صوت انده زدای الحان موسیقی سرای ادریس دم، صنعت نمای، اعجاز پیدا داشته. خاقانی